به روي فقر مي خندد لبِ شاه به نقل از منظومة (مشهدی های قدیمی) سرودة رضا افضلی در سال ۱۳۷۷ غني پوشد، حريرِ نرم و زيبا شود درجامه، طاووسي فريبا لباسِ فقر روشن يا كه تيره زرنگين وصله ها داردجزيره بسی مسكين شود با مرگ،خاموش شود در دخمة سردش فراموش به دست آورده نان،از«چرخ ريسي» سپرده عمرِخود درفقروپيسي نگردد دور ازو اندوه با خشم كه مي ريسد به دوكِ روز و شب پشم شود پا و كمر خشك ازنشستن به گاهِ پسته و فندق شكستن يكي تسبيح مي سازد ز«مُهره» يكي در «مُهر» سازي گشته
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت